به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاه‌های کوروش و بانک صنعت و معدن است.

سنگ آهن، مس، اورانیوم، زغال سنگ و سایر مواد معدنی در اغلب استان‌های کشور ما به حد وفور یافت می‌شود نفت که جای خود دارد و فاداری و صفا و محبت مردم ایران نیز باورکردنی نیست. این‌ها را به چشم خود دیده‌ام و به آن ایمان دارم بر اساس همین امکانات بود که توانستم از کار ماشین شویی در مدتی کمتر از سی سال کارخانجات ایران ناسیونال را با آن عظمت و فروشگاه‌های زنجیره‌ای کوروش و سایر مؤسسات را به وجود آورم.

تا آنجا که به یاد دارم، اغلب صاحبان صنایع بزرگ و مردان موفق آن روز مملکت از صفر شروع کرده بودند. باید از خود بپرسیم در کجای دنیا این همه امکان می‌توان یافت. زمانی هم که تمام هستی‌ام را مصادره کردند چندان ناراحت نشدم چون تمام آنچه داشتم متعلق به مردم مملکتم بود و در آن زمان هیچ ناراحتی نداشتم و باز هم خدا را شکر می‌کنم که به مویی می‌رسد و پاره نمی‌شود. پس از خروج من از ایران، فروشگاه‌های کوروش چهل میلیون تومان پول نقد داشتند. قبل از آن دوستان و مشاوران همه اصرار می‌کردند که دست کم این چهل میلیون تومان پول را تبدیل به ارز و از کشور خارج کنم اما چون مبلغی به همین مقدار به فروشندگان کالا در ایران بدهکار بودم گفتم تمام مطالبات اشخاص را پرداخت کنید تا زیر بار دین مردم نباشم مبلغی جزئی هم در بانک‌های خارج داشتم و آن را هم دادم بابت قروضی که به صادرکنندگان جنس برای فروشگاه‌های کوروش داشتم و مصادره‌کنندگان آن‌ها را نپرداخته بودند.

دارایی من در خارج از کشور یک خانه در هاوایی بود و دفتری در لندن و مقداری سهام بانک ایران و آلمان که از محل فروش آن‌ها و نیز درآمد‌هایی که از محل خرید و فروش در خارج از ایران به دست آورده بودم. هزینه چهارده سال زندگی خود و خانواده‌ام را در تبعید دادم. از طرفی، به دلیل ناراحتی‌های اعصاب و سرخوردگی و وارد نبودن به امور تجاری و اقتصادی در آمریکا و کانادا، ریسک کردن در هر کاری غلط بود و ممکن بود این مقدار ناچیز هم از بین برود.

از این رو تصمیم گرفتم به دیدن پادشاهم بروم. در آن موقع گرفتن وقت ملاقات از شاه در تبعید سخت تر از ایران بود. یکی از کسانی که به عنوان محافظ در خدمت خانواده سلطنتی ایران بود و همراه آن‌ها به مکزیک رفته بود این فرصت مغتنم را برایم فراهم کرد و توانستم در اواخر سال 1979 برای دیدار شاهنشاه به مکزیک بروم.

source

توسط khodrocamp.ir