به گزارش «مبلغ»_ برخی از معممین حوزوی و غیر حوزوی عرفیگرا سالهاست که آگاهانه و نا آگاهانه تلاش میکنند دو گانه مرجعیت دینی و حکومت اسلامی را در افکار عمومی القا کنند. به زعم آنان مرجعیت دینی راه جدایی دین از سیاست و عدم دخالت دین در سیاست را میپیماید ولی حکمرانی دینی راه عدم جدایی و لزوم دخالت دین در سیاست را طی میکند.
وقتی این دسته از حوزویان عرفی گرا بیهیچ سند و مدرکی چنین نسبتهای ناروایی را به مراجع دینی حیّ و حاضر میدهند، طبیعی است که به خود اجازه دهند گذشتگان از علما و مراجع را همداستان با گرایش سیاسی سکولار تفسیر کنند و بگویند بزرگانی چون آیات عظام بروجردی، خویی، شعرانی، نائینی و آخوند خراسانی بر همین نهج و عقیده بودهاند.
البته که دستاورد القای چنین شبههای نهادینه شدن ذهنیت جدایی دین از سیاست در افکار عمومی و دورسازی مردم دیندار از اسلام سیاسی و تضعیف پایههای مردمی حکمرانی دینی است. دقیقاً چنین تضعیف ایدئولوژیکی همان چیزی است که دشمنان ملت و نظام اسلامی بدان محتاجند. بویژه در این روزها که با فشار افکار عمومی علیه نسل کشی که در غزه به راه انداخته اند روبرو شده اند.
البته اینکه ذهنیتهای عرفی شده برخی از حوزویان به هر دلیلی حکومت دینی را بر نمیتابند و سلطه غیر دینی را بر حکمرانی دینی ترجیح میدهند از عجایب روزگار دینداری است. اینان از سویی دعوی دینداری میکنند و از سوی دیگر تمنای سیادتهای غیر دینی را دارند!!
در اینجا فعلاً به چنین پارادوکسی نمیپردازیم. لکن سخن در این است که چرا این دسته از عرفی گرایان حوزوی تمنیات سیاسی سکولار شان را به مرجعیت دینی نسبت میدهند. چرا سعی میکنند که در پشت مرجعیت دینی سنگر بگیرند. در حالی که هیچ مرجع دینی شرعاً و عقلاً به امری که موجب تضعیف اقتدار مسلمین شود، فتوا نداده و نمیدهد.
ممکن است که نزد عالم و مرجع دینی ادله حکومت دینی در عصر غیبت تا کافی به نظر آید، ولی اگر حکومت اسلامی بر پا شود، هرگز فتوا به تضعیف آن نمیدهد. اگر فقیهی تضعیف شاه شیعی را جایز نمیشمارد، تضعیف ولی فقیه را به طریق اولی نباید جایز بداند.
از این رو، مرجعیت دینی سنگری نیست که حوزویان سکولار زده بتوانند پشت آن سنگر بگیرند. مرجعیت دینی سکولار شدنی نیست.
نگرانیهای مرجعیت دینی
جماعت سکولار زده حوزوی به منظور القای دوگانه کاذب مرجعیت دینی و حکومت اسلامی دلایل میان تهی مختلفی را پیش کشیدهاند. از جمله اینکه حکمرانی دینی موجب دین گریزی بیشتر مردم بویژه در میان جوانان شده است. دین همراه با حکومت از محبوبیت مرجعیت دینی میکاهد. این جماعت بر اساس چنین نسبت ناروایی بر این باورند که مرجعیت دینی نجف با پیش گرفتن سیاست دین منهای حکومت در صدد حفظ اقتدار تشیع هستند. در حالی که جمهوری اسلامی اقتدار شیعیان را در آینده نزدیک مخدوش میکند و شاهد غربت شیعیان و تفکر شیعی خواهیم بود. این گفتهها دیدگاه طرفداران تفکر اسلام منهای سیاست و حکومت است.
تفکری که آبشخور آن گرایشات متحجرانه و خوارجی مسلک و متجدد آنه سکولار است. زیرا بنیاد هر سه گرایش بر اعتقاد به جدایی دین از سیاست استوار است. و چون هیچیک از این سه گرایش ریشه اسلامی ندارد میتوان بر بنیاد غیر دینی بودن آنها صحه گذاشت. پیشتر گفته شد که ساحت مرجعیت دینی، سکولار شدنی نیست و هر تلاشی در این جهت، عبث و عقیم است.لذا نقد ما معطوف بر دیدگاه حوزویان سکولار زده است و نه کس دیگر.
اسلام عزیز؛ اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله هیچ نسبتی با تفکر فسیل شده و منجمد تحجرگرا و خوارجی مسلکان و متجددان این جهانی ندارد. گزارههای وحیانی و سیره حکمرانی نبوی و علوی با هر گونه بنیاد فکری مبتنی بر دین منهای حکومت بیگانه است. برای همین است که استدلال آنان در دفاع از دین منهای سیاست، برون دینی و عرفی گرایانه است.
اما ایراد اساسی بر جماعت عرفی گرای حوزوی آن است که اگر به زعم آنان سیاست مرجعیت دینی اسلام منهای سیاست است؛ چگونه است که این جماعت در سیاست دخالت میکنند و به کنشگری سیاسی مشغول هستند؟! چرا در راه ترویج چنین برداشتی از خود شروع نمیکنند و از سیاست کناره گیری نمیکنند. چرا در جزئیات سیاست وارد میشوند و موضع گیری سیاسی میکنند.
علاوه بر این، اگر دین گریزی جوانان نتیجه حکمرانی دینی است؛ برای دین گریزی جوانان در جوامع سکولار چه پاسخی دارند. بر این جوامع که حکومت دینی مسلط نیست.
عقل سلیم و متشرع نمیپذیرد که بدون حضور در متن سیاست، اقتدار مسلمانان جهان، بویژه در دنیای سیاست امروز بیشتر میشود. نظریه اسلام منهای سیاست و حکومت نهایتاً اقتدار بازدارنده متزلزل و محدود به بار میآورد. در حالی که جهان اسلام در دنیای سراسر دنیوی شده نا برابر به اقتدار ثابت و گسترده نیاز دارد. خارج از گود سیاست نمیتوان اهداف اسلام ستیزانه نظام استکبار جهانی را نا کام گذاشت.
هیچ اثر بازدارندهای از اقتدار موهوم ناشی از مشی اسلام منهای سیاست در تاریخ سیاسی معاصر کشورهای اسلامی دیده نمیشود. بلکه این نگاه در بیشتر مواقع اقتدار مراجع دینی را به محاق برده است. به هر روی، نگرانی واقعی مراجع دینی بر خلاف برداشت جماعت سکولار زده حوزوی در این است که امروز مسلمانان بعد از قرنها محرومیت و مظلومیت توانستهاند بر پایه گفتمان اسلام سیاسی و شکل گیری انقلاب و نظام اسلامی اقتدار بی سابقهای را در سطح جهان بدست آورند ولی این اقتدار از ناحیه متحجرین و خوارجی مسلکان و متجدد مآبان خزیده در کنج حوزهها در معرض تهدید و تضعیف است. آری، نگرانی امروز مرجعیت دینی از ترویج تفکر اسلام منهای سیاست است و نه عکس آن.